تا طلوعی دیگر...

صدای سکوت

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۴ ب.ظ

گفتن دوستت دارم ها

هیچ فایده ای ندارد!

باید آن ها را روی سنگفرش خیابان نوشت...

شاید رهگذری خواند

دلش تپید...

ماند و نرفت.

وگرنه

گفتن های من

همه را مسافر کرد..


"علیرضا اسفندیاری"

هزارساله که رفتی

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

امشب از آسمان دیده‌ی تو
روی شعرم ستاره می‌بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد...
دلم برای پارسال که برای کنکور میخوندم تنگ شده و اینو فقط تو میدونی هستی میدونی دلیلشو میدونی مگه نه؟!بذار خوشبین باشم که یادته...شب پر از قطره‌های الماس است
از سیاهی چرا هراسیدن 
آنچه از شب به جای می‌ماند
عطر سکرآور
گل یاس است...عاطفه همیشه بهم میگفت..از سیاهی چرا هراسیدن..شبی که پراز قطره های الماس بود همونقدر که نور داشت کوتاه بود..آه بگذار گم شوم در تو ...من گم شدم نمیای پیدام کنی؟!

دانی از زندگی چه می‌خواهم
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو.. بار دیگر تو..

بار دیگر تو که از خودکار من روی سالنامه ی قدیمی کلاس انقلاب سر میخوری که کاغذ رو رنگی میکنی و دفترو کج میکنم که از نگاه های اطرافم بدزدمت..آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد ...بین حودمون میمونه ولی یادته من همونم که یروز میخاستم دریا بشم؟!اره قرارمون این نبود این فاصله این همه دوری نبود وقتی میری یادت میاد که بخاطر تو اینجام!؟که منتظرم برگردیو پیدام کنی!؟

اری اغاز دوست داشتن نیست من خود دوست داشتنم دیگه من نیستم این تویی

movie

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۱ ب.ظ

وقتی برای کل روز برنامه ای نداری و قراره توی خونه بمونی ولی زیرنویس فیلم"theory of everything"توی تلویزیون نشون داده نمیشه" interstellar " قطعا گزینه ی خوبیه:) دوستش داشتم..

نتایج کنکور اومد و امیدوارم همه نتیجه ی زحمتشونو دیده باشن یاد خودم افتادم پارسال همین روزا خیلی بهم سخت گذشت با 800 منطقه 3 که بخاطر کم شدن ظرفیتا لب مرز محسوب میشد مدام افسوس میخوردم و دعا میکردمو خداروشکر!!!خدا دعامو براورده کرد:) و قسمت من پزشکی ازاد شد..گله ای نیست امیدوارم اونجا برام روزای خوبی رقم بخوره بازم خداروشکر..خیلی زیاد خداروشکر:)


باران تویی به خاک من بزن...

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ

سلام:)

کلی حرف توی دلمه و نمیدونم از کجا شروع کنم..پازل 3000 تیکه ای که شروع کردم رو به رشده و منم و هوای پاییزی!!!و کتاب بریدا و کلاسای ترم تابستونه با یه خاله دختر مهربون که از مشهد اومده پیشم:)

دلم برای هستی تنگه و تا بهش پی ام ندم سراغمو نمیگیره..دیگه دستم به سمت گوشی نمیره و اگه آنلاینم فقط دارم مطالب گروهارو میخونم یا نوشته های قبلیو...و اینکه شنا یاد گرفتم:)خیلی خوووب بووووود:)))بلاخره جسارت کردمو برای گواهینامه ثبت نام کردم هنوز کلاساش شروع نشده و دل تو دل من نیست..خداکنه از پسش بر بیام:)بعد از تصادف سنگینی که 6 سال پیش مسیر زندگیمو تغییر داد واقعا به اعتماد به نفس حاصل از رانندگی کردن نیاز دارم..همین.

بخوان‌ به‌ معراج‌ آغوشت‌ مرا

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ

بخوان‌ به‌ معراج‌ آغوشت‌ مرا

که‌ سرزمین‌ این‌ کولی‌

از مرز نفس‌های‌ تو آغاز می‌شود !

 

"یغما گلرویی"


ده تیر

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ

سلام

اول بگم که بلاگفای گتدیده وبمو خورد

دوم این که خوشحالم که ده تیر که امروز بود با ده تیر های قبلی فرق داشت خیلییی فرق داشتا!!!خیلی خوب بود^_^با این که چندساعت با یه بچه ی زرزرو نقطه بازی کردم و موهامو کشید و دستمو چنگ انداخت و هوا وحشتناک گرم بود ولی بازم خوشحالم:)امروزو دوست داشتم ثبتش میکنم که یادم بمونه و بگم خدایا شکرت:)

و باز هم این که:

بلاگفای گندیده پست هامو پس بده

پ.ن:ای تو هستی این دل شکسته ی من..