اون بالا بالاها رفت...
جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ب.ظ
گنجشک ناز و زیبا؛ که می پری اون بالا؛ بال و پرت به رنگ خاک
دلت مهربون و پاک؛ به من بگو وقتی که پر کشیدی؛ بابام رو تو ندیدی؟
لازمه بگم بغض نفسمو بندآورده یا از نوشته هام واضحه؟!
خدایا بذار مامانم همین پایین پایینا پیش خودم بمونه خب؟!
حتی تحمل تصورشم ندارم میفهمی؟!
میفهمی مگه نه؟!
من دیگه تاب ندارم
من میبرم
می میرم
...
دیدمش از اینجا رفت؛ اون بالا بالاها رفت؛
پیش سـتاره ها رفت؛ یـواش و بی صدا رفت
- ۹۴/۰۵/۳۰